هفته گذشته سخنگوی دولت راستگویان در مصاحبه با خبر بیست و سی در پاسخ سوال خبرنگار که پرسید: «رئیس جمهور در طول یک روز چند ساعت کار میکنند و از کی تاکی؟» جواب داد: «ایشان از بامدادان تا شامگاهان فعال هستند و فکر میکنم ایشان 18، 19 ساعت در روز کار میکنند .» (مصاحبه را در اینجا ببینید). در این رابطه چند نکته به نظرم رسید:
1- این دولت، دولت راستگویانه و هرکسی شک درباره صحت این سخنان به دلش راه پیدا کنه دروغگوئه و دروغگو هم که دشمن خداست و به قول آقای روحانی باید بره به جهنم!
2- آقای نوبخت فرمودند رئیسجمهور روزانه 19 ساعت کار می کنند، ما فرض می کنیم ایشان هر روز فقط نیم ساعت در مسیر رفت و آمد به دفترشان وقت بگذرانند و سرجمع هم فقط یک ساعت با اهل و عیال به شام خوردن و صحبت های خانوادگی و استحمام و ... بپردازند (کلی تخفیف دادیم!)، به طور متوسط یک ساعت را هم به تفریحات سالم بپردازند (خصوصا در استخر ریاست جمهوری، به هر حال چندین میلیارد خرج بازسازی {بخوانید شیک سازی} آن کرده اند و استفاده نکنند اسراف می شود!!!)، سرجمع هم نیم ساعت به سایر امور متفرقه شان بپردازند، از 24 ساعت که کم کنی می ماند 2ساعت! (اگر شما خیلی ناراحتی اون یک ساعت استخر رو تخفیف بده بشه 3ساعت). خوب معلومه این مقدار خواب برای هر کسی کمه چه رسد به رئیس دولت سالمندان (که خودش 66 ساله است)! علم روانشناسی هم اثبات کرده که یکی از مهمترین عواقب کم خوابی، ضعف اعصابه و خوب معلومه که اینجوری منتقدان می شوند «بی سواد»، «بزدل»، «ترسوها»، «عهد حجری» و ... و باید بروند به جهنم!
3- پیشنهاد می کنیم آقای روحانی از خلف صالحشان آقای رفسنجانی بیاموزند و خیلی هم به خودشان فشار نیاورند و همانطور که آقای هاشمی بیست و چند سال قبل که ملت با مشکلات پس از جنگ دست و پنجه نرم می کردند و خیلی ها حتی اسم «اسکی روی آب» را نشنیده بودند تفریحی با خانواده (مشتمل بر م-ه، ف-ه، ع-م و سایر بر و بچز) می رفتند اسکی روی آب، آن هم در روز تاسوعا (این هم سندش) ایشان هم تفریحی بروند مثلا ایستگاه های فضایی! (برای این کار می توانند در تماس بعدیشان با رئیس جمهور مودب و با هوش آمریکا از وی بخواهند مقدماتش را فراهم کند) مشکلات مردم هم برود به جهنم!
4- راستی دقیقا معنای «رفتاری پوپولیستی» چه بود؟! شما هم مثل من گیج شده اید؟! این هم به جهنم!
چند روز دیگه اولین سالگرد عروسی ما(آقا و خانم حق جو)ست. این روزها یادآور یکی از شیرین ترین روزهای زندگی مشترک ماست. گفتیم به همین مناسبت و سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا (س) بعضی خاطرات اون روزها رو با هم مرور کنیم:
1- پرده اول:یه شب که هزار شب نمی شه!
این جمله ایه که فکر کنم بیشتر برای شب عروسی کاربرد داشته و داره و باب توجیهی شده برای خیلی ها که هر کار غلطی که دلشون خواست رو با این یه جمله توجیه کنند. میگن مگه میشه عروسی بدون ارکستر و ... باشه؟! میگی بابا گناهه، میگن بی خیال! یه شب که هزار شب نمی شه! میری پیرایشگاه (همون سلمونی خودمون!) می گه ریشا رو هم بزنم؟ برا شب عروسی شیک تره ها! میگی حرامه! میگن گیر نده! یه شب که هزار شب نمی شه! نمی دونم این جمله ی شیطانی از کجا اومده؟! تو دین ما که اتفاقا برعکسه! اتفاقا یه شبایی از هزار شب که هیچ، از هزار ماه هم مهمتره! (لیله القدرِ خیرٌ من الفِ شهر-شب قدر بهتر از هزار ماه است) تازه بعضی شب ها ارزشش از هزاران سال هم بیشتره، مثلا شب عاشورای «حر ریاحی»... . ما که اکثر شب و روزای زندگیمون به هیچ هم نمی ارزه، هیچ وقت که ما در کانون توجه نیستیم، حالا یه شب که قراره همه به ما نگاه کنند، هر کاری بکنیم از هزار شب معمولی عمرمون مهمتره، پس این یه شبییه که هزار شب می شه! اگر کسی تو این شب به خاطر ما گناهی مرتکب بشه، گناه ما از اون کمتر نیست، حالا بیایید حساب کنیم چند نفر تو این شب چه گناهایی مرتکب می شن و به حساب صاحب مجلس هم بنویسم! تازه از همه اینها بدتر بنای کجیه که گذاشته می شه! هیچ چیز بدتر از این نیست که گناهی سبک شمرده بشه و ما با این کارهامون گناه رو عادی کردیم و... . می دونم! بعضی ها الان که این مطلب رو می خونن می گن ببین چه زندگی کوفتیه اینمثلا حزب اللهیا برا خودشون درست کردن! شب عروسیشون هم همش باید بترسن که وای نکنه گناه بکن که خدا نچزوندشون! پس چی میشه شیرینی این شب؟! حواسشون به اون روی سکه نیست! ثانیا(!) کی گفته که فقط با گناه میشه لذت برد؟ کی گفته نمی شه یه مجلس شاد داشت و گناه هم نکرد؟ (حالا اگه بعضی ها عادت کردند لذت هاشون تو گناه باشه، ما رو سنَنَ؟!) و مهمتر اینکه اولا (!) چه لذتی بالاتر از رضایت الهی؟ وقتی بدانی کارهایت را با خدا هماهنگ کرده ای و نه با خلق خدا (آن هم از نوع معصیت کارش) آن چنان لذتی می بری که نگو و نپرس! (دهنتون آب افتاد، نه؟!)
2-پرده دوم:باغ معنوی!
اما یه حرکتی که ما برا عروسیم زدیم و به نظر جفتمون زیباترین لحظات اون شب به یاد ماندنی شد، این بود که قبل از اینکه بریم تالار رفتیم مسجد محل و نماز اول وقتمون (البته تقریبا اول وقت!) رو اونجا خوندیم. از قبل قرار داشتیم که برای نماز جماعت برسیم مسجد ولی امان از ترافیک تهران! فاصله بین آتلیه و مسجد خیلی وقت گرفت. با این حال چون شب جمعه بود، بعضی از مردم هنوز تو مسجد برا دعا کمیل مونده بودند. تو خانوم ها برعکس آقایون خبر داشتن که ما داریم میاییم، وقتی ماشین عروس رو کنار مسجد نگه داشتیم (مسجد امام علی (ع)- پونک، کنار مجتمع تجاری بوستان) خانوم ها اومدند استقبالمون و عروس رو با شور خاصی با خودشون بردند. خیلی خیلی جالب بود. از قصد مسجد کنار بوستان را انتخاب کردیم تا عده بیشتری ببینند و فرهنگ سازیمان عمیقتر شود! داماد بیچاره (یعنی چاکرتان، حقیر!) هم رفت قسمت آقایان و نمازش رو خوند، خیلی عادی! فقط بعضی ها احتمالا تو دلشون می گفتن چرا این یارو این جوری تیپ زده اومده مسجد؟!! من تا عروس خانوم که تو قسمت خواهران مسجد دوره اش کرده بودند بیاد بیرون، داشتم کنار آبنمای مسجد قدم می زدم و فیلم بردارمان فیلم می گرفت و در همین حین از من خواست که حالم رو توصیف کنم... از حرفای خودم که بگذریم یه حرف فیلم بردار خیلی به دلم نشست، گفت که «معمولا عروس و داماد ها قبل از تالار میرن باغ، اما به نظر من شما اومدین باغ معنوی»... القصه! خلاصه خیلی خیلی خوش گذشت، خانوم ها هم عروس را تا دم ماشین با نقل و کف و صوت و صلوات همراهی کردند و ما هم رفتیم به تالار! (پیشنهاد می کنم شما هم برا عروسیتون امتحان کنید ، فقط سعی کنین یه کم زودتر از ما به مسجد برسین!!)
3- پرده سوم: طولانی ترین عروس کشان تاریخ!!
یه قسمت جالب دیگه عروسی ما عروس کشونش بود، از شمال غرب تهران تا پردیسان قم، تقریبا 180 کیلومتر!! فکر کنم یه رکورد تاریخی محسوب می شه! (فقط قبلش یادمون رفت با بر و بچز گینس یه هماهنگی بکنیم!) خیلی جالب بود از تهران تا قم بوق زدیم! خیلی از ماشینایی هم که تو راه ما رو میدیدن برا ماشین عروس بوق میزدن. عروس خانوم ما که از بس دسته گلشو بیرون ماشین تکون داد وقتی رسیدیم، از دسته گل مانده بود یه تعداد ساقه گل! خلاصه کلی حال داد. اول که از تهران می رفتیم، کلی از فامیلها دنبالمون بودن، اما هی تو راه ریزش کردن. تو اتوبان هم یه تعدادی ماشین همراهمون بودن و بوق می زدن و هی ریزش کردن! رسیدیم قم هم یه تعداد دیگه ریزش کردن! رسیدیم پردیسان شده بودیم 6 تا ماشین!یاد حضرت مسلم افتادم و کوفه!!!
4- پرده چهارم:از سوناتا تا سمند!
اولش قرار بود سوناتای یه بنده خدایی رو بگیریم برا عروس کشون، اما بعدش دیدیم این خودش یه غلط بزرگه! چرا آدم پز بی علت بده؟! تازه اینم خودش یه فرهنگ سازی غلطه؛ اگه ما سوناتا برداریم برا عروسی، حتما بعدی ما می خواد بی ام وه برداره و بعدی هم بنز الگانس! سمند باجناقمون خیلی هم خوشگل شده بود، همه می گفتند. غذامون هم سلف سرویس و از این جور چیزا نبود! (البته تالار ما اصلا تو منوش سلف سرویس نداشت، پس این دیگه پز دادن نداشت! ولی اگه داشت هم عمرا می گرفتیم...)
1- جایی که خدا می گوید:« وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ » (و تو چه دانی شب قدر چیست؟ شب قدر برتر از هزار ماه است)، ما چه بگوییم در عظمت این شب؟
2- چندین سال پیش و در دوران آموزشی سربازی یک دوست خیلی خوب (علیرضای خبازی عزیز که هنوز دوستیمان عمیقا پا برجاست) مرا با حکمتی ازنهج البلاغه آشنا کرد که از آن روزها تا به امروز بارها آن را خوانده ام و همیشه هم برایم بیش از هر سخن اخلاقی دیگری (از نوع بشری اش) تاثیر گذار تر بوده. خصوصا سعی کرده ام در شب های قدر و پیش از مناجات ها، یک بار از روی آن بخوانم تا تلنگری باشد برایم. برای همین هم یک بار از آن پرینت (معادل فارسیش چی میشه؟!) گرفته ام و در کتاب مفاتیح مخصوص خودم گذاشته ام تا هر از چند گاهی با آن دلی صفا دهم. در عظمت این حکمت همین بس که سید رضی (گردآورنده نهج البلاغه) درباره آن چنین نوشته است: «اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین یک حکمت برای اندرز دادن کافی بود. این سخن حکمتی رسا و عامل بینایی انسان آگاه و عبرت آموز صاحب اندیشه است.». با خودم گفتم هم متن حکمت (حکمت 150 و در برخی شماره گذاری ها 142) و همفایل PDF اون رو تو وبلاگ بگذارم شاید شما هم به مانند حقیر بهره ای بردید و بهانه ای شد تا این شب ها من را به یاد بیاورید و برای این بنده خدا هم دعا کنید که عجیب محتاج است! و اما متن حکمت:
(مردی از امام درخواست اندرز کرد) و درود خدا بر او، فرمود:
از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر میاندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن می گوید، امّا در رفتار همانند دنیا پرستان است، اگر نعمت ها به او برسد سیر نمی شود، و در محرومیّت قناعت ندارد، از آن چه به او رسید شکرگزار نیست، و از آن چه مانده زیاده طلب است.
دیگران را پرهیز می دهد امّا خود پروا ندارد، به فرمانبرداری امر می کند امّا خود فرمان نمی برد،نیکوکاران را دوست دارد، امّا رفتارشان را ندارد، گناهکاران را دشمن دارد امّا خود یکی از گناهکاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمی دارد، امّا در آن چه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشاری دارد، اگر بیمار شود پشیمان می شود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانی هاست، در سلامت مغرور و در گرفتاری ناامید است، اگر مصیبتی به او رسد به زاری خدا را می خواند، اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی برمی گرداند، نفس به نیروی گمان ناروا، بر او چیرگی دارد، و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمی گردد.
برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران، و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است. اگر بی نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهی دست گردد، مأیوس و سست شود. چون کار کند در آن کوتاهی ورزد، و چون چیزی خواهد زیاده روی نماید، چون در برابر شهوات قرار گیرد گناه را برگزیده، توبه را به تأخیر می اندازد، و چون رنجی به او رسد از راه ملّت اسلام دوری گزیند، عبرت آموزی را طرح می کند امّا خود عبرت نمی گیرد، در پند دادن مبالغه می کند امّا خود پندپذیر نمی باشد.
سخن بسیار می گوید، امّا کردار خوب او اندک است، برای دنیای زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا برای آخرت جاویدان آسان می گذرد، سود را زیان و زیان را سود می پندارد، از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست می دهد، گناه دیگری را بزرگ می شمارد، امّا گناهان بزرگ خود را کوچک می پندارد، طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ می داند، مردم را سرزنش می کند امّا خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه برخورد می کند، خوشگذرانی با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم می کند امّا هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد، دیگران را هدایت امّا خود را گمراه می کند، دیگران از او اطاعت می کنند، و او مخالفت می ورزد، حقّ خود را به تمام می گیرد امّا حقّ دیگران را به کمال نمی دهد، از غیر خدا می ترسد امّا از پروردگار خود نمی ترسد.
فایل PDF این حکمت زیبا را از اینجا دانلود نمایید:
http://haghjoo.persiangig.com/document/hekmat%20150-1.pdf
(اگر با کلیک مستقیم کار نکرد آدرس را در آدرس بار کپی پیست نمایید)
1- "اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذرهای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبههای نمیتوانند به آن وارد کنند." اینها نخستین سخنان آقای رفسنجانی پس از انتخاب آقای روحانی به ریاست جمهوری ایران اسلامی است، همان کسی که خودش، همسرش و فرزندانش همگی یک پایه فتنه آمریکایی هشتاد و هشت بودند. به این می گویند "دموکراسی به شرط چاقو". اگر هندوانه دربسته انتخابات نتیجه دلخواه ما را داشت می گوییم دموکرات ترین انتخابات دنیا و اگر نداشت می گوییم تقلب! اگر آقای رفسنجانی ذرهای انصاف داشته باشند، اینک زمان عذر خواهی است!
2-جمعه ای که گذشت شاهد حضور شگفت آور شخصیت هایی در پای صندوق آراء بودیم که چهار سال قبل فریاد "وا تقلبا"یشان گوش فلک را کر کرده بود! از تاجزاده و خاتمی گرفته تا موسوی اردبیلی! سوال اصلی اینجاست که چه چیزی عوض شده؟ مجری که همان وزارت کشور آقای احمدی نژاد است و ناظر همان شورای نگهبان.همین بس است که نشان دهد اینها حتی خودشان هم دروغ تاریخیشان را باور نکرده اند وگرنه کسی در انتخاباتی که خودش آن را مصنوعی خوانده که شرکت نمی کند! امروز به خوبی روشن شد که ادعای تقلب چهار سال قبل این افراد چیزی جز یک دروغ بزرگ برای وتوی جمهوریت نبود! حالا و با این رسوایی، سوال اصلی اینجاست که چه کسی مسئول اصلی خسارت های وارده و خون های ریخته شده است؟! آیا وقت آن نرسیده که اینها حداقل به خاطر دروغ های چهار سال قبلشان از ملت عذر خواهی کنند؟!
3- آقای روحانی با کمتر از یک در صد (تنها هفت دهم درصد) بیشتر از حداقل آراء مورد نیاز در دموکراتترین انتخابات دنیا (به قول آقای رفسنجانی)، ریاست جمهور ایران اسلامی شدند. شنبه شب شاهد جشن پیروزی ایشان از سوی طرفدارانشان بودیم. من به نوبه خودم به طرفداران ایشان با لبخند تبریک می گویم و ایشان را رییس جمهور خود نیز می دانم. اما امیدوارم فریب خوردگان دروغ هشتاد و هشت کمی با خودشان فکر کنند و به خاطر بیاورند که آنها چهار سال قبل با طرفداران شخص پیروز آن انتخابات چه کردند؟! ما دستمان چلاق است یا محله مان سطل آشغال ندارد؟! فاعتبرو یا اولی الابصار!
4- شاید ما به بسیاری رفتارهای انتخاباتی، صحبت ها و تفکرات کاندیدای پیروز اعتراض داشته باشیم ولیکن هرگز حاضر نمی شویم به هر شکل ممکن رئیس جمهورمان را تخریب کنیم و حتی دشمنان را در ضربه زدن به او یاری کنیم و مخالف این سیاستی که این سال ها شاهدش بودیم هستیم (یعنی همان: دیگی که برای ما نجوشه می خواهیم سر سگ توش بجوشه!). بلکه بر عکس، اگر کمکی از دستمان بر بیاید برای آبادانی کشورمان (در دست هر گروهی که باشد) انجام خواهیم داد. (البته پر واضح است این هرگز به معنای نفی نقادی منصفانه نیست).
و چه خوب شجریان با این جملات روشن کرد که مشکلش با این نظام و انقلاب نیست بلکه مخالفت اصلی او با اصل اسلام است : «این ها هرگز با هنر کنار نمی آید، هرگز و هرگز !!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند. باز هم نخواهند آمد.»(دانلود فیلم ااین کلمات قصار جناب شجریان از اینجا)
و اگر امروز اینها مورد رضایت آمریکا و انگلیس واقع شده اند و رسانه های دولتیشان برایشان فرش قرمز پهن کرده و خروار خروار جایزه به پایشان ریخته و حمایتشان می کنند، قرآن ما همان 1400 سال پیش (که آقای شجریان فرمودند!) دست اینها و خیلی های دیگر را که امروز اصحاب شیطان برایشان کف و سوت می کشد، را برایمان رو کرده بود:
«وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» (بقره-120)
«هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی.»
و اگر نبود سخنان امثال اینها در حمایت از فتنه گران و دشمنان اسلام و این جلف بازیهایشان، اسکار که هیچ....!
طرفداران این نامزدهای حامی امثال این افراد، اگر توجه ندارند که کاندید مورد علاقه شان از دشمنان اسلام و انقلاب حمایت می کنند، واقعا توجه کنند و اگر می دانند و باز لجاجت بر این کار دارند که تکلیف خداوند با این عمل ایشان روشن است. همین!