به نقل از ای شبهه:

یکم : آیا تمام مجتهدان نائبان امام ـ علیه السّلام ـ هستند یا فرد معینی از آن‌ها چنین منصبی را دارا است؟
پاسخ :برای پاسخ به این سؤال باید در روایات و ادله ولایت فقیه تأمل کنیم تا روشن شود که روایات، دلالت بر نصب فرد معینی از میان فقها برای عهده‌دار شدن این منصب دارند یا دال بر نصب عام فقها هستند؟ با اندکی تأمل در روایات ادله فقیه روشن می‌شود که نصب فقیه جامع الشرایط به نصب عام است نه نصب خاص، زیرا شخص معین از طرف امام معصوم منصوب نشده است. تعابیر «مَن کانَ مِنْکُم قَد رَوی حَدیثُنا وَ نَظَرَ فی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامِنا فَلْیَرضُوا بِهِ حَکَماً فَانّی قَد جَعَلْتُهُ حاکِماً عَلیْکُم...»[1]
«هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد و او را به عنوان داور بپذیرد همانا من او را بر شما حاکم قرار دادم» و «اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَةْ فَارْجَعُوا اِلی رَواةِ حَدیثُنا فَانّهُمْ حُجَّتی عَلَیکُم وَ اَنَا حُجّةُ الله عَلَیهِم...»[2] «در رخدادهایی که اتفاق می‌افتد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم» همچنین «اَللّهُمَّ ارْحَم خُلَفائی. قیلُ یا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ خُلَفائُک؟ قالَ الّذینَ یَأتُونَ بَعْدی وَ یَرووُنَ عَنّی حَدیثی وَ سُنّتی»[3] «خدایا بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند ای رسول خدا جانشینان شما کیانند؟ فرمود: آنان که بعد از من می‌آیند و حدیث و سنّت مرا نقل می‌کنند.
این تعابیر و تعابیر نظیر آن نشانگر این است که امام ـ علیه السّلام ـ شخص معینی را به حاکمیت نصب نکرده بلکه به صورت عام نصب نموده است و تمام ملاک را روی شرایط و خصوصیات قرار داده است، یعنی هر کسی که دارای این شرایط باشد از جانب امام معصوم ـ علیه السّلام ـ منصوب است و تمام ملاک و معیار این خصوصیات و شرایط است نه شخص خاصی در واقع «در اسلام شخص فقیه عادل نیست که حاکمیت دارد، بلکه فقه و عدالت است که حکومت می‌کند»[4]
ولایت فقیه به مثابة ولایت فقه است، چنان چه زعامت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برآمده از نبوت در شعاع اذن و ولایت الهی است و زعامت امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ نشأت گرفته از منصب امامت است». در مورد فقیهان یک عصر دو فرض احتمال دارد. فرض اوّل آن است که یک فقیه اعلم از دیگران است. در رهبری و ملکاتی که مربوط به رهبری است در این فرض برابر ضوابط اسلامی او در عصر غیبت به نحو تعیین برای رهبری منصوب گردیده است، البته به نصب عام. فرض دوّم آن است که هیچ یک از فقیهان عصر، اعلم و افقه و اعدل از دیگران نباشد و همگی همتای هم باشند. در این صورت پذیرش ولایت یکی از این فقیهان بر مردم واجب تخییری است. بنابراین با تصدّی یک فقیه از دیگران ساقط است چه اینکه با رجوع به یک فقیه به دیگری رجوع نخواهند کرد، زیرا هرج و مرج باطل است»[5]
پس «انتصاب الهی نه به نصب یک فرد معین است، زیرا از روایات واردة در این خصوص هرگز نمی‌توان استفاده انتصاب یک شخص معین را نمود و نه به نصب مجموع من حیث المجموع، چون نمی‌توان مجموع فقها را به منزلة واحد تصور کرد، زیرا هر یک از فقهاء دارای شرایط نظریه خاصی دارند و نمی‌توان یک نظر برای تمامی فقهاء متصور شد، بلکه به نصب جمیع است. به این صورت که همة فقهای جامع الشرایط منصوب به ولایت هستند و لذا عهده‌داری این منصب بر آن‌ها واجب کفایی است»[6].
با روشن شدن این نکته که فقهاء جامع الشرایط به نصب عام از سوی امام معصوم عهده‌دار این وظیفه شده‌اند. لازم است مکانیزمی برای تعیین یک نفر از میان فقهاء جامع الشرایط برای عهده‌دار شدن این منصب مشخص شود. بهترین روش تعیین رهبر (ولی فقیه) توسط مجلس خبرگان است که در قانون اساسی[7] مطرح شده است.
زیرا اعضای مجلس خبرگان که خود از میان فقهاء هستند، در واقع کارشناسان فقاهت، عدالت، تدبیر و سیاست می‌باشند و توانایی این را دارند که از میان فقهای واجد شرایط بهترین فرد را مشخص نمایند، در حالی که اگر بخواهیم تعیین ولی فقیه را بلاواسطه بر عهده مردم بگذاریم، اولاً: مستلزم هرج و مرج و اختلاف خواهد شد. ثانیاً: اتفاق نظر روی فرد خاصی کمتر حاصل می‌شود. ثالثاً: الزاما بهترین و مناسبت‌ترین فرد مشخص نخواهد شد. در واقع «مردم با انتخاب مجلس خبرگان رجوع به بینه کرده‌اند، یعنی کارشناسان دینی را برگزیده‌اند تا سخن آنان به عنوان حجت شرعی اعتبار داشته باشد».[8]

منابع:
[1] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج 18، ص 98، ح 1.
[2] . همان، ص 101، ح 9.
[3] . همان، ج 18، ص 65، ح 50.
[4] . اکبری، محمد رضا، تحلیلی نو و عملی از ولایت فقیه، پیام عترت، 1377، ص 188.
[5] . جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ص 391 و 392.
[6] . جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه رهبری در اسلام، انتشارات رجاء،1372، ص 186.
[7] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 107.
[8] . مصباح یزدی، محمد تقی، پرسشها و پاسخ‌ها، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1379، ج 1، ص 25
دوم: چگونه است که به رهبری در زمان ما نائب امام زمان گفته می شود در جائی که به فرموده خود حضرت ایشان 4 نائب بیشتر نداشته اند که همگی از دنیا رفته اند؟
پاسخ :جمله‌ای که در روایات در این مورد یافت می‌شود و می‌توان گفت که امام زمان (عج) در توقیعی که 6 روز قبل از وفات آخرین نائب خاصش، یعنی (علی بن محمد سمری) صادر نمودند، بیان داشتید:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ یا علی بن محمد سمری اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میّت ما بینک و بین ستة ایام فاجمع امرُک ولا توص الی احد یقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة الثانیه» بنام خداوند بخشند و مهربان؛ ای علی بن محمد سمری خداوند به برادران تو در مصیبت تو اجر عنایت کند و تو تا 6 روز دیگر از دنیا می‌روی حساب و کتابت را مرتب کن و کسی را برای جانشینی خود معّرفی مکن زیرا غیبت دوّم (کبری) واقع شده است.[1]
در ادامه روایت فوق آمده است (الافمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کاذبٌ مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلّی العظیم)؛ آگاه باشید که هر کس ادعای مشاهده ولی عصر (عج) را قبل خروج سفیانی و صیحة داشته باشد او دروغگوست و لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.
در روایت فوق با توجه به صدر روایت (به کسی وصیت نکن که جانشین تو گردد) و ذیل روایت (هر کس ادعای مشاهده ولی عصر (عج) را کند دروغگوست) معلوم می‌شود که دیگر نیابت خاصّه به این صورت که کسی به حضور امام شرفیاب گردد و اوامر و نواهی را از محضر امام زمان (عج) دریافت نماید وجود ندارد و هرکس که چنین ادعائی کند درغگو می‌باشد، ولی در این روایت به هیچ وجه اصل نیابت ولو به صورت نیابت عامه نفی نگردیده است، جدای از این که وقتی از امام زمان (عج) حوادثی که در زمان غیبت کبری رخ می‌دهد سؤال می‌شود ایشان می‌‌فرمایند؛ (و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم)[2]، اما در حوادثی که بعداً بوجود می‌آید در مورد آنها به راویان احادیث‌ ما رجوع کنید زیرا آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان می‌باشم.
امام زمان (عج) در زمان غیبت خود نواب خاصه‌ای داشتند که مردم به حضور آنها می‌رسیدند و سؤالاتی طرح می‌کردند و آنان نیز حضوراً به خدمت امام زمان (عج) مشرف می‌شدند و جواب را دریافت می‌نمودند و گاهی نیز او‌امر و نواهی را از آن حضرت به مردم می‌رسانیدند، همچنانکه شیخ طوسی (ره) می‌فرمایند؛ (توقیعات صاحب الامر ـ علیه‌السّلام ـ توسط عثمان بن سعید و فرزندش محّمد به شیعیان و خواص پدرش می‌رسید، این توقیعات شامل او‌امر و منهیات امام و پاسخ به مسائل شیعیان بود).[3]
اما پس از پایان دوره غیبت صغری و شروع غیبت کبری نیابت عامه فقهاء از امام زمان (عج) شروع شد که این نیابت با استناد به احادیثی هست که باز منتسب به خود آن حضرت بوده و برخی از آنها به شرح ذیل می باشند:
1. اما الحوادث الواقعه ... که در قبل گذشت و دلالتی تام دارد بر رجوع بر نائبان عام امام زمان (عج) دارد.
2. عن الصادق ـ علیه‌السّلام ـ فاّما من کان من الفقهاء النفسه صائنا حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه و ... هر کدام از فقهاء که از نفس خود حفاظت می‌کند و محافظ دینش هست و مخالف هوای نفس خود عمل می‌کند و اطاعت زائد امر مولا می‌کند بر عوام است که از وی تقلید کنند.[4]
حال به لحاظ این‌که بر مبنای نظریه ولایت فقیه کسی می‌تواند عهده‌دار ولایت بر مسلمین گردد که دارای شرائط علمی و فقهی و بینش صحیح سیاسی و اجتماعی و عدالت و تقوی باشد و چنین فردی بر اساس روایات فوق از طرف امام زمان (عج) نصب عام گردیده و لذا می‌توان وی را رهبر و نائب الامام معرفی نمود هر چند که مستقیماً از سوی امام زمان تعیین نشده باشد اما در هر حال اطلاق نائب امام زمان بر او صحیح است و مراد از اسناد نائب امام زمان به حضرت امام خمینی در زمان حیاتشان یا مقام معظم رهبری در زمان حاضر به همین دلیل است نه اینکه با این اسناد بخواهند بر نائبان خاص آن حضرت اضافه نمایند.

منابع:
[1] . صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسه النشر الاسلامی الجماعة المدرسین، ج 2، ص 516.
[2] . همان، ج 2، ص 493.
[3] . تاریخ عصر غیبت، ص 289.






نوشته شده در تاریخ جمعه 90 آذر 25 توسط حق جو