1- جایی که خدا می گوید:« وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ » (و تو چه دانی شب قدر چیست؟ شب قدر برتر از هزار ماه است)، ما چه بگوییم در عظمت این شب؟
2- چندین سال پیش و در دوران آموزشی سربازی یک دوست خیلی خوب (علیرضای خبازی عزیز که هنوز دوستیمان عمیقا پا برجاست) مرا با حکمتی ازنهج البلاغه آشنا کرد که از آن روزها تا به امروز بارها آن را خوانده ام و همیشه هم برایم بیش از هر سخن اخلاقی دیگری (از نوع بشری اش) تاثیر گذار تر بوده. خصوصا سعی کرده ام در شب های قدر و پیش از مناجات ها، یک بار از روی آن بخوانم تا تلنگری باشد برایم. برای همین هم یک بار از آن پرینت (معادل فارسیش چی میشه؟!) گرفته ام و در کتاب مفاتیح مخصوص خودم گذاشته ام تا هر از چند گاهی با آن دلی صفا دهم. در عظمت این حکمت همین بس که سید رضی (گردآورنده نهج البلاغه) درباره آن چنین نوشته است: «اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین یک حکمت برای اندرز دادن کافی بود. این سخن حکمتی رسا و عامل بینایی انسان آگاه و عبرت آموز صاحب اندیشه است.». با خودم گفتم هم متن حکمت (حکمت 150 و در برخی شماره گذاری ها 142) و همفایل PDF اون رو تو وبلاگ بگذارم شاید شما هم به مانند حقیر بهره ای بردید و بهانه ای شد تا این شب ها من را به یاد بیاورید و برای این بنده خدا هم دعا کنید که عجیب محتاج است! و اما متن حکمت:
(مردی از امام درخواست اندرز کرد) و درود خدا بر او، فرمود:
از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر میاندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن می گوید، امّا در رفتار همانند دنیا پرستان است، اگر نعمت ها به او برسد سیر نمی شود، و در محرومیّت قناعت ندارد، از آن چه به او رسید شکرگزار نیست، و از آن چه مانده زیاده طلب است.
دیگران را پرهیز می دهد امّا خود پروا ندارد، به فرمانبرداری امر می کند امّا خود فرمان نمی برد،نیکوکاران را دوست دارد، امّا رفتارشان را ندارد، گناهکاران را دشمن دارد امّا خود یکی از گناهکاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمی دارد، امّا در آن چه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشاری دارد، اگر بیمار شود پشیمان می شود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانی هاست، در سلامت مغرور و در گرفتاری ناامید است، اگر مصیبتی به او رسد به زاری خدا را می خواند، اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی برمی گرداند، نفس به نیروی گمان ناروا، بر او چیرگی دارد، و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمی گردد.
برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران، و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است. اگر بی نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهی دست گردد، مأیوس و سست شود. چون کار کند در آن کوتاهی ورزد، و چون چیزی خواهد زیاده روی نماید، چون در برابر شهوات قرار گیرد گناه را برگزیده، توبه را به تأخیر می اندازد، و چون رنجی به او رسد از راه ملّت اسلام دوری گزیند، عبرت آموزی را طرح می کند امّا خود عبرت نمی گیرد، در پند دادن مبالغه می کند امّا خود پندپذیر نمی باشد.
سخن بسیار می گوید، امّا کردار خوب او اندک است، برای دنیای زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا برای آخرت جاویدان آسان می گذرد، سود را زیان و زیان را سود می پندارد، از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست می دهد، گناه دیگری را بزرگ می شمارد، امّا گناهان بزرگ خود را کوچک می پندارد، طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ می داند، مردم را سرزنش می کند امّا خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه برخورد می کند، خوشگذرانی با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم می کند امّا هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد، دیگران را هدایت امّا خود را گمراه می کند، دیگران از او اطاعت می کنند، و او مخالفت می ورزد، حقّ خود را به تمام می گیرد امّا حقّ دیگران را به کمال نمی دهد، از غیر خدا می ترسد امّا از پروردگار خود نمی ترسد.
فایل PDF این حکمت زیبا را از اینجا دانلود نمایید:
http://haghjoo.persiangig.com/document/hekmat%20150-1.pdf
(اگر با کلیک مستقیم کار نکرد آدرس را در آدرس بار کپی پیست نمایید)