سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                          


آقای هاشمی رفسنجانی در مقاله ای که به مناسبت سالگرد مشروطه نوشته اند (و یا دستگاه عریض و طویلشان برایشان نگاشته اند!) به بررسی فضای آن دوران پرداخته اند. آنهایی که حرکات و گفته های هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر را پیگیری می کنند خوب می دانند که ایشان به جهت تلاشی که برای احیاء دوباره جریان مطبوعش (که عمدتا از شکست خوردگان انتخابات ریاست جمهوری و و یا از حامیان فتنه اخیر بودند) دارد، بعید است وقت گران بهای خود را صرف "واکاوی خیرخواهانه تاریخ" نماید! همین طور هم هست. در پایان این داستان سرایی نسبتا طولانی، هدف اصلی خود را نمایان می کند و آقای رفسنجانی سعی می کند دو جریان منحرف کم شباهت را به هم پیوند بزند تا شاید از این طریق "مظلومیت خویش را فریاد بزند". در ادامه با بیان نکاتی چند، سعی در رمز گشایی این "شبه بیانیه" داریم:
1- آنچه در مقاله آقای هاشمی آمده، اگر چه تمام واقعیت نیست، اما بیانیست درست از قسمتی از ماجرا. مهم اینجاست که هاشمی رفسنجانی سعی دارد با مصداق سازی های غلط برای داستانش، نگاهها را از "سران فتنه و خواص بی بصیرت" به سوی گروه بی بنیه و نو ظهور "جریان انحرافی" بچرخاند! در بخشی از مقاله آمده است: «حوادث تلخ و شیرین مشروطه آموزه‌های فراوانی برای احتمال تکرار دارد» و چه جمله زییایی!! اتفاقا باید گفت همین گوشه از حقایق که در مقاله آمده، بیش از همه طعنه به "خواص بی بصیرت" و "ساکتین" می زند! وقتی به بررسی دلایل شکست واقعه مشروطه می پردازیم، به سکوت خواص بی بصیرتی می رسیم که در همراهی آیت الله شیخ فضل الله نوری در جلوگیری از انحراف مشروطیت کوتاهی کردند و عملا زمینه بر دار شدن این عالم ربانی را فراهم کردند. البته یک تفاوت مهم وجود دارد وآن هم اینکه در جریان فتنه اخیر، مردم با بصیرت این دیار، گوش به فرمان و منتظر "خواص بی بصیرت" ننشستند و مانع از عرض اندام حقیقی فتنه شدند.
گریه هاشمی
2- در جای دیگری از این مقاله آمده است: «طراحان نقشه‌های شوم عصر مشروطه امروز به میدان آمده‌اند تا با سوءاستفاده از اختلاف سلیقه‌های داخلی و ادبیات به ظاهر ارزشی، برنامه روحانیت ستیزی خود را کامل کنند. این گروه تلاش می‌کنند مردم را از روحانیت جدا کنند و در میان روحانیون اختلاف بیندازند که متأسفانه این روزها شاهد آنیم.» اگر چه اغراض سیاسی و جاه طلبانه هاشمی رفسنجانی چشم ایشان را بر حقیقت بسته است ولی ما یادمان نرفته که توهین به روحانیت و حتی اصل اسلام در دوران اصلاحات به چه حدی رسید و چرا آقای رفسنجانی آن دوران را این چنین طاقت فرسا نمی دید. از این ها گذشته معلوم نیست که چرا هاشمی رفسنجانی خود و هم طریقانش را "همه روحانیت" می داند و چون خود را در معرض اتهام می بیند، همه روحانیت را نیز شریک درد خود می کند! آیا اعاظم روحانیون و علما، من جمله آیات عظام«مهدوی کنی»، «مصباح یزدی»، «صافی»، «خاتمی» «یزدی» و عموم مراجع و بزرگواران که مانند آقای رفسنجانی در دام فتنه نماندند از روحانیت نیستند؟!
3- گفتیم که مقاله آقای رفسنجانی تمام واقعیت نیست. آنچه درداستان ایشان احتمالا عمدی نادیده گرفته شده است، نقش استعمار پیر یعنی همان «انگلیس» دربه شکست کشاندن مشروطه است. امری که می توان دلیل آن را ترس از قرار گرفتن در برابر سوالات اساسی ای دانست که هاشمی تا کنون آنها یا بی جواب گذاشته و یا با زیرکی رفع و رجوع نموده است. سولاتی مانند این سوالات که «چرا فرزند دلبندش (مهدی) انگلیس را پناهگاه خود برای فرار از دستگاه قضایی ایران قرار داده؟!» و یا اینکه «چرا دختر عزیزش سعی در پیگیری مطالبات غیر قانونی اش از رسانه دولتی این کشور (بی بی سی) داشته؟!» و یا «چرا برخی نزدیکان و یاران غار گذشته نه چندان دور ایشان امثال آقای مهاجرانی به این کرکس پیر پناهنده شده اند؟!» و ...
مشخص است که آقای رفسنجانی عمدا «دزد را عوضی گرفته اند» تا دزد اصلی (خواص بی بصیرت و سران فتنه) با خیال راحت همچنان بچرخند! و امان از روزی که...!






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 مرداد 18 توسط حق جو