سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                          


امسال خیلی یک هویی شدم زائر اربعین. الحمد لله. دیده هایم و شنیده هایم آنچنان گسترده اند که در یک مطلب نمی گنجند: از دیدار با یکی از سران فرقه شیرازی ها تا لحظات ناب زیارت. سعی می کنم برخی از آن ها در چند مطلب مجزا خدمتتان تقدیم کنم. بسم الله ...

1- از مرز که گذشتیم، اولین کامیون کنار جاده (که مجانی مسافر سوار می کرد) پرچم ایران و عراق را در هم تنیده بر کنار خود کشیده بود و نوشته بود: «حب الحسین یجمعنا»:

حب الحسین یجمعنا

مردم مهمان نواز عراق در تمام مسیر سعی می کردند با تکه کلام های فارسی (مثل بفرمایید و خوش آمدید) و چیزهایی مانند چای ایرانی محبتشان را به تو نشان دهند (به قول عراقی ها چای ایرانی خفیف است و چای عراقی غلیظ):

 چای ایرانی در عراق

جوان عراقی خوراکی تعارف می کند، به فارسی می گوید: «بفرما!»، بر می دارم، به عربی می گویم: «شکراً»، پاسخ می دهد: «خواهش می کنم!»، هر دو می خندیم و یکدیگر را بغل می کنیم، این یعنی تقریب دلها! پیش به سوی دهکده جهانی اسلام!

2- از بچگی برایم سوال بود! روایت داریم پس از ظهور آنچنان دلهای مومنین به هم نزدیک می شود که شخص احتیاجش را از جیب برادر مونش بر می دارد و او حتی به رویش هم نمی آورد. آخر مگر می شود؟! آن هایی که این مسیر را رفته اند معمولا یکی از خاطرات مشترکشان مهمانی در خان? برادران عراقی و تعریف مهمان نوازی شان است. خانه ای که ما میهمان آن بودیم خانه ای بود بسیار بسیار ساده، با دو اتاق و یک آشپزخانه. صاحب خانه از پلوماهی تا وای فای و حمام گرم را برایمان فراهم کرده بود. تعدادمان کمی زیاد بود، شب موقع خوابیدن، ما را در اتاق ها جا داد و اهل خانه که با تمام وجود پذیراییت می کردند در آشپرخانه محقر شب را به سر بردند! اینجاست که باور می کنی قدرت ایمان در دوران ظهور کاری می کند که مردم کاسه و کوزه یکی شوند.

3- خیلی هم گرم نیست، اما زود به زود تشنه می شوی و  تا تشنه شوی کافی است دست دراز کنی و یک لیوان آب گوارای بسته بندی شده را برداری. خیلی تشنه نیستی اما آب عجیب می چسبد، جگرت خنک می شود اما گوشه چشمانت به قطره اشکی گرم می شود. قصه غریبی است، راه برایت روضه می خواند! نزدیک کربلا که می شوی عده ای مسیر را آب پاشی می کنند تا اگر کسی پا برهنه می خواهد وارد شود، اذیت نشود. به فارسی و عربی مدام به تو خوش آمد می گویند. تکه یخی بزرگ در ظرف آب شیشه ای خودنمایی می کند، با بفرما بفرما کردن التماست می کنند تا از آن آب نوش جان کنی. آری اینجا کربلاست! ولی داستان ما و کربلا کجا و داستان حسین و کربلا کجا؟!!

4- پراید، تیبا، سمند، پرشیا، شیرین عسل، نادری، کاله، اسنوا و .... اینجا پر است از کالاهای ایرانی. (تراز تجاری ایران و عراق 98 در مقابل 2 است یعنی همه اش به سود ایران! و این در حالی است که عراق نمی تواند از ما نفت بخرد و کشورهایی مثل انگلستان، ترکیه، آلمان، ایتالیا و ... که وارداتشان از ایران تقریبا منحصر در نفت می شود تراز تجاریشان با ایران به شدت به نفع آن دولت هاست! معنای این را فقط آن هایی نمی فهمند که به جای نزدیکی بیشتر با این برادران دینیمان دل به دست دادن های اتفاقی و غیر اتفاقی با کدخدایی بسته اند که اگر با ما توافق کند تراز تجاری اش با ما 100 به صفر خواهد بود!) مطمئنا بازار عراق کشش بسیار بیشتری برای کالاهای ایرانی دارد.

6- حسین (ع) عجب سفره ای گسترانده، بزرگترین سلف سرویس دنیا! وقت غذا که می شود حق انتخاب با توست، از کباب ترکی و فلافل و قیمه و پلو مرغ و کباب و چلو گوشت گرفته تا غذاهایی که مخصوص آن منطقه است و برایت کاملا جدید است. محاسبه می کنم، بیست و چند میلیون نفر که هر کدام حداقل 5 روز در سه وعده میهمان این سفره بوده اند، می شود بیش از 300 میلیون غذا! آن هم از سوی مردمی فقیر که کشورشان درگیر جنگ هم هست! حتما دچار خطای محاسباتی شده ام، باز هم حساب می کنم، جواب همان است. یاد هیئت های خودمان می افتم، زمانی که جمعیت بیش از غذای تدارک دیده شده می بود و ما دست و پای خود را پای دیگ گم می کردیم اما با تجربه ترهایمان می گفتند «زیاد محاسبه نکن، صاحب این سفره حسین (ع) است» و اتفاقا به طرز عجیبی غذا به همه می رسید. خطای ما خطای محاسباتی نیست، خطای محاسبه است! دستگاه حسین (ع) خیلی محاسبه بردار نیست!

7- با چند برادر ترکیه ای هم سفره می شوم. خیلی سعی می کنیم منظورمان را به هم بفهمانیم، اما انگار نه انگار! اسم «سید علی خامنه ای» را بر زبان می آورم. شروع می کند به گفتن جملاتی که هیچ چیز از آن ها نمی فهم. به یک باره کارت شناسایی بزرگی که بر گردن دارد بر می گردد و عکس حضرت آقا که بر پشت آن چسبانده شده نمایان می شود، لبخندی می زنم! جواب سوالم را گرفته ام!

ارادت عراقی ها به حضرت آقای ما نیز جالب است. این را در کلامشان به ما ایرانی ها می رسانند. بسیاری از موکب ها (محل پذیرایی از زائرین) نیز تصاویر ایشان را نصب کرده اند.

 حضرت آقا عراق

در بین راه نیز پر است از تابلوهایی که علمای ایرانی و عراقی را در کنار هم به تصویر کشیده اند.

 علما عراق

در کربلا یک عراقی بساط کرده است. آب معدنی و تصاویر علما را می فروشد (عجب تناسبی!) برایم جالب است تقریبا نیمی از تصاویری که بساط کرده از حضرت آقاست.

 تصاویر علما عراق

8- در مسیر پر است از کودکان معصومی که با چشمان زیبایشان ملتمسانه از تو می خواهند چلوگوشتی را که ارزشش از تمام لباس های تن کودک بیشتر است را از دستان کوچکش بستانی و تو که کاملا سیر هستی با نگاه شرمسارت جوابش می کنی و او فورا به سمت نفر بعدی می دود... .

9- متاسفانه عراقی ها به طور افراطی از تصاویر منتسب به ائمه استفاده می کنند، این امر می تواند در آینده آسیب هایی به دنبال داشته باشد. این را نوشتم شاید به گوش کسی برسد که کاری از دستش بر می آید...

----

پ.ن: ای کاش با خودم دوربین برده بودم! این تصاویر حاصل دوربین 3 مگاپیکسلی گوشی ماست، به بزرگواری خودتان ببخشید.







نوشته شده در تاریخ جمعه 94 آذر 20 توسط حق جو